از این به بعد میخوام شبی ۵ تا کلمه ی انگلیسی رو تو کانال آموزش بدم میشه ماهی ۱۵۰ کلمه یک سال ۱۸۰۰ کلمه نظرتون چیست English_504
یک فرصت طلایی برای کسب کار با کامپیوتر
این فرصت طلایی رو از دست ندید بزن روی لینک بالا
یک کانال عالی برای آموزش کامپیوتر
آموزش فتوشاپ
آموزش طراح سایت
آموزش سخت افزار و نرم افزاری کامپیوتر
آموزش ترفند
و.......
بزنی روی لینک زیر @Computer_plus
@Computer_plus
@Computer_plus
@Computer_plus
بیشتر بیماریها نتیجه ی عادات غذایی بد است.
unaccustomed
معنی: عادت نکرده – خو نگرفته – نا آشنا (به)
مترادف: unadopted – unadjusted
متضاد: accustomed – adopted – adjusted
He was unaccustomed to hard work.
او به کار سخت عادت نکرده بود.
I am unaccustomed to being told what to do.
من عادت ندارم به اینکه به من بگویند چکار کن و چکار نکن.
bachelor
معنی: مرد مجرد – عزب
مترادف: not married
متضاد: married
The Crown prince was japan’s the most eligible bachelor.
شاهزاده کراون تنها مجرد شایسته ژاپن بود.
qualify
معنی: واجد شرایط بودن – نائل شدن – مجاز شدن
مترادف: modify
متضاد: disqualify
These training course will qualify you for a better job.
این دوره های تمرینی شما را برای یک شغل بهتر واجد شرایط خواهند کرد.
This test qualifies you to drive heavy vehicles.
______________________________
برای دستانتان توی پیام رسان گپ ارسال کنید
@English_504
abandon
معنی: ترک کردن – رها کردن – نا تمام گذاشتن
مترادف: leave – desert
We have to abandon the car and walk rest of the way.
ما مجبوریم ماشین را رها کنیم و ادامه راه را پیاده برویم.
The game had to be abandoned due to bad weather.
بازی باید بخاطر هوای نا مساعد نا تمام بماند.
That house was abandoned years ago.
آن خانه سالها پیش رها شد.
keen
معنی: تیز – شدید – مشتاق – حساس
مترادف: eager (مشتاق) – sharp (تیز)
متضاد: blunt (کُند) – dull (بی اشتیاق)
John was very eager to help.
جان خیلی مشتاق بود تا کمک کند.
The man had a keen knife in his hand.
آن مرد یک چاقوی تیز در دستش داشت.
jealous
معنی: حسود – حسادت
مترادف: envious
متضاد: unenvious
She is jealous of my success.
او به موفقیت من حسادت میکند.
tact
معنی: تدبیر – ملاحظه – کیاست
مترادف: tactfulness (کاردانی) – diplomacy (سیاست)
متضاد: tactlessness
He is known for his tact.
او بخاطر تدبیرش معروف است.
With great tact, Sara made her son to apologize.
با تدبیر و کیاست عالی، سارا پسرش را مجبور به معذرت خواهی کرد.
oath
معنی: سوگند – قسم – ناسزا
مترادف: swear
You must not break your oath.
شما نباید سوگند خود را بشکنید.
He was shouting oaths when they led him away.
او داشت ناسزاهایی را فریاد میزد وقتی که آنها اورا کنار گذاشتند.
vacant
معنی: خالی – اشغال نشده
مترادف: unoccupied – empty
متضاد: full
The seat next to me is vacant.
صندلی کنار من خالی است.
Is there a vacant room here?
آیا اینجا اتاق خالی وجود دارد؟
hardship
معنی: سختی – دشواری
مترادف: hardness – difficulty
متضاد: ease (آسایش)
We have to endure the hardships of life.
ما مجبوریم تا سختیهای زندگی را تحمل کنیم.
People suffered many hardships during that long winter.
مردم در طول آن زمستان طولانی از دشواری های زیادی رنج بردند.
It was no hardship to go home on such a lovely evening.
برای رفتن به خانه در آن غروب دوست داشتنی هیچ سختی ای وجود نداشت.
gallant
معنی: شجاع – با شکوه – دلاور – نجیب زاده و شجاع
مترادف: heroic
متضاد: coward (ترسو) – meek (بی اراده و کم جربزه)
Many gallant knights entered the contest to win the princess.
شواله های شجاع زیادی به رقابت پرداختند تا شاهدخت را از آن خود کنند.
Eddy is so gallant that he always gives up his subway seat to a woman.
ادی آنقدر نجیب است که همیشه در مترو صندلی خود را به یک خانم میدهد.
data
معنی: اطلاعات – داده ها
مترادف: facts – information
This data is collected from seven countries.
این اطلاعات از هفت کشور جمع آوری شده است.
These data show that the most of the illnesses are the result of bad eating habits.
این داده ها نشان میدهند که
فرشته ي كمكي زندگيت مهم نيست كوچيكي يا بزرگي...
همين كه مثبت باشي...
و اون فرشته نجات كنارت باشه...
هيچ رقيبي نداري...
تمام...
______________________________
برای دستانتان توی پیام رسان گپ ارسال کنید
@English_504
1. #abandon :
desert, leave without planning to come back, quit
ترک کردن، ترک کردن بدون قصد بازگشت، دست کشیدن از
a. When Roy abandoned his family, The police went looking for him.
وقتی "روی" خانواده اش را ترک کرد، پلیس به جستجوی او پرداخت
b. The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.
سرباز نتوانست دوستانش را که در جنگ زخمی شده بودند رها کند
c. Because Rose was poor, She had to abandon her idea of going to college.
"رز" فقیر مجبور شد از رفتن به دانشگاه صرف نظر کند @English_504
حتما گوش کنید
مطالب کانال را به اشتراک بگذارید @English_504
لیست کلمات #درس1 کتاب 5041) Abandon ترک کردن ، رها کردن
2) Keen تیز ، زیرک،مشتاق
3)Jealous حسود
4)Tact تدبیر
5) Oath قسم ، سوگند
6) Vacant خالی
7) Hardship سختی ،مشقت
8) Gallant دلیر، مبادی آداب،شجاع
9) Data اطلاعات ، داده
10) Unaccustomed غیرعادی،نامانوس
11) Bachelor مرد مجرد، لیسانسه
12) Qualify واجد شرایط شدن/بودن
@English_504
#انگیزشی
کسی که نمرش کمه #خنگ نیست...
احتمالا هنوز از تمام توانش استفاده نکرده...
یا اینکه در جای دیگه قطعا #نابغه هست...
تمام کلمات ضروری انگلیسی 504
@English_504
Jealous
حسود کلمات ضروری انگلیسی 504
@English_504
Keen
تیز کلمات ضروری انگلیسی 504
@English_504
Abandon
ترک کردن کلمات ضروری انگلیسی 504
@English_504